جوان آنلاین: بچه که بودم منزل عموی مادرم سمت «خیابان صفا» بود. خانهای بزرگ با حیاطی مملو از گلهای ساعتی، رز، میخک، اقاقیا و حوضی بزرگ که در وسط حیاط، زیبایی خانه را دوچندان کرده بود. خاطرم است هر وقت به منزل عموی مادرم میرفتم فقط به عشق «طوطی» سخنگو بود. یکبار منزلشان رفتیم و زنگ زدیم و همین طوطی خان گفت «کیه»، چند باری خودمان را معرفی کردیم، اما کسی در را باز نکرد تا اینکه حدس زدیم طوطی خوشگل به جای صاحبخانه جواب میدهد و صاحبخانه اصلاً منزل نیست. هنوز هم چهره طوطی و شیرینزبانیهایش از ذهنم خارج نمیشود. عموی مادرم رفت و خاطرات طوطی هم برای من تمام شد.
این هم خاطره من از حیوان خانگی است که در شهر زندگی میکردم و شاید خاطره بچه روستایی هم همان گاو، گوسفند و سگ گله باشد که به لقمه نانی بسنده میکرد و کلی هوای اهالی خانه را داشت. از زمانی هم که به یاد دارم پدرم همیشه در خانه یا «قناری» داشته یا «مرغ عشق» و «سره». همیشه هم یا با احتساب موقعیت مکانی برای عدم دسترسی گربه، داخل حیاط یا اگر همسایهها مخالفتی نداشته باشند داخل راه پله میگذارد. چند سالی به جای پرنده «آکواریوم» داشتیم. آکواریوم هم برای خودش عالمی داشت. در نهایت هم پدرم معتقد است که وجود یک حیوان یا جانور در منزل بلا را از اهالی منزل دور میکند. اتفاقاً حدیث هم در اینباره زیاد است، اما بیشتر در مورد کبوتر و پرنده و مرغ و خروس!
امام صادق (ع) فرمودند: در خانه رسول خدا (ص) یک جفت کبوتر سرخ رنگ بود. یا اینکه فرمودند: کبوتر را مانع نشوید در خانه شما لانه گزیند. پر واضح است سیستم خانههای قدیمی با امروزی از هر نظر تفاوت داشته و این احادیث و روایات هم به نسبت زمان خود کاملاً بجا و درست بوده و هنوز هم میتواند متناسب با شرایط درست باشد.
اما چیزی رفته رفته اتفاق افتاد و امروز هم باید نگران فردای نیامده باشیم که به کجا خواهیم رسید. ماجرا از اینجا شروع شد که اگر همسایه مرغ و خروس داشته باشد در نگاهمان بیکلاس بوده و او را به غلط دهاتی خطاب میکنیم، بله همان دهاتی که چه دیروز و چه امروز اگر نبود یا نباشد، مایحتاج روزانه ما لنگ خواهد ماند و خوراک ما حاصل دسترنج صبح تا شب همان روستایی است. دهاتی که گاو و گوسفند دارد. مرغ و خروس دارد و اتفاقاً سگ و گربه هم دارد، اما هیچ کدام را برای پر کردن تنهایی کنار خود حفظ نکرده است. گاو و گوسفند دارد، چون با برکت بوده و دام محسوب میشود و از شیر و پوست و گوشت آن استفاده میکند. سگ دارد، اما بیرون از منزل است تا نگهبان خانه و گله باشد. گربه دارد تا موشهای احتمالی محل نگهداری دام را ببلعد. مرغ و خروس دارد و از تخم مرغ و گوشت آن استفاده میکند.
ماجرای امروز ما و تغییر سبک زندگی از همان زمانی شروع شد که روستایی نگهدارنده دام و مرغ و خروس را سطح پایین خطاب کردند و او مجبور شد سرمایه خود را بفروشد و به شهر بزرگ کوچ کند. حالا ما ماندیم و شهرهای بزرگ به خصوص تهرانی که دیگر محل زندگی نیست بلکه صرفاً محلی برای کسب درآمد و خوابگاه شده است. از آلودگی صوتی و محیط زیستی و هوا گرفته تا انواع انرژیهای منفی که به دلیل تغییر سبک زندگی در آن رقم خورده است. کاش به همان دوران برگردیم که میخواندیم خوشا به حالتای روستایی، چه شاد و خرم، چه باصفایی/ در شهر ما نیست جز دود و ماشین، دلم گرفته از آن و از این/ در شهر ما نیست جز داد و فریاد، خوشا به حالت که هستی آزاد. گربه و سگ را به خانه میآورید و او را مجبور به کارهایی میکنید که دوست دارید. تا به حال در محیط زندگی آنها قرار گرفتید ببینید چقدر رفتارهای آنها فرق دارد. به زعم خودمان آنها را پناه دادیم. حق طبیعی زندگی را از آنها گرفتیم و مجبورشان کردیم مثل خودمان زندگی کنند. همه هم خود را دلسوز سگ معرفی میکنند.
با کلاسی است اگر گربه و سگمان مریض میشود و مشکلی دارد در جمع دوست و آشنا و همکار اسم سگ و گربه را بیاوریم و بگوییم فلانی مریض شده است! در حالیکه دور ماندن از محیطهای اصلی زندگی هر کسی را بیمار میکند.
خیابانها و ماشینها و پارکها مملو از سگهایی شده که در دست افراد برای هواخوری میآیند. بعضاً چند سگ به هم قلاده بسته شده و در دست یک نفر هدایت میشوند. پشت چراغ قرمز بارها شاهد سگهایی بودیم که از شیشه به بیرون خیره شدهاند؛ فرصت مغتنمی است برای سگی که قرار است تا چند دقیقه دیگر وارد یک قفس شود که اسم آن خانه است. از همه جالبتر چشمان صاحب سگ است که از پشت عینک آفتابی به عابران دوخته میشود و با فخری به دیگران به داشتن سگ افتخار میکند. او هم جزو مثلاً همان افراد مثلاً با کلاسی شده است که سگ دارند، بیآنکه فکر کند گردش یک ساعته با سگ به پایان میرسد و در این مدت چند سالمند و بچه و زن باردار ترسیدهاند و هر لحظه احتمال دادهاند این سگها به آنها حملهور شوند.
البته که خیلیها هم اعتراض خود را به او انتقال دادند. همسایه دیوار به دیوار آپارتمان کوچک، همسایه طبقات پایین و بالا، همسایهای که همسرش باردار است حتی ساکنان نزدیک پارک تذکر دادند که فضولات سگ را نزدیک محل زندگی آنها رها میکند و میرود، اما خب سؤال اینجاست که این بخش از داشتن سگ هم که مزاحمت برای دیگران محسوب میشود جزو همان کلاس کار است؟!
آیا در سایر کشورهای دنیا هم مردم اینگونه حیوان خانگی دارند؟! فضای خانههای آنها به شکل خانههای ایرانیهاست؟ فضولات سگ و گربه را داخل خیابان و پارک و محل رفت و آمد و تفریح دیگران رها میکنند؟!
هرچند قانون نگهداری از سگ و گربه را منع کرده است، اما این مسئله باعث نشده که از تعداد علاقهمندان به نگهداری این حیوانات کم شود و حتی فروش آنها نیز غیر قانونی محسوب نمیشود. در شرایط امروزی زوجهای جوان حاضرند ماهانه میلیونها تومان هزینه سگ یا گربه خانگی خود کنند و به عناوین مختلف به این حیوان خدمت کنند، ولی بچهدار شدن را بیکلاسی و بیعقلی میدانند، این نوع ناهنجاری در کدام دوره از تاریخ ما بوده است؟
مگر نه اینکه میدانیم خیلیها در سطح شهر نسبت به وجود این سگها و فضولات آن ناراحت هستند و بسیاری دیگر احساس ترس دارند، پس چرا اقتضائات زیست شهری را رعایت نمیکنیم؟ آورده و حاصل این سگ بازی برای ما چیست؟!
جالب است همین افراد نگهداری حیوانات با برکتی مانند گاو، گوسفند و مرغ در روستاها را که حقیقتاً کمک بسیار خوبی به اقتصاد روستاییان و در کل گامی در جهت تولید و حمایت از اقتصاد است را هم به سخره میگیرند. در شهرهای ما بسیاری از خانوادهها تنها به خاطر کلاسش حاضرند با هزینههای بسیار بالا سگ، گربه و میمون در خانه داشته باشند که نه سنخیتی با سبک زندگی اسلامی دارد و نه سبک زندگی ایرانی. خلاصه اینکه حیوان زبانبسته را آزار میدهیم، همسایه و عابر را آزار میدهیم فقط به خاطر ارضای خودخواهیهایمان.